مولود زندينژاد: با ورقزدن برگهايي از اوراق تاريخ فرهنگ و هنر ايران معاصر به نام «احمد اسفندياري» برميخوريم كه از پيشگامان و نسل اول نقاشان نوگراي ايران است. وي كه اكنون در بستر بيماري در كنار تنها فرزندش «جميله» به سر ميبرد در 3 ارديبهشت سال 1301 در محله فخرآباد (دروازه شميران) تهران متولد شد. مادر و پدر اسفندياري در كرمان متولد شدهاند ولي اصالت آنها به مازندران برميگردد.
«پدر بزرگم را در زمان قاجار به كرمان تبعيد كردند و در جايي با عنوان ريگستان زندگي ميكرد كه تلاش بسياري براي آبادشدن آن منطقه كرد. مادرم از علاقهمندان به موسيقي سنتي و از شاگردان استاد ابوالحسن صبا بود. پدرم هم صداي دلنشيني داشت.»
عمو و مادرش مشوق اصلي او در نقاشي بودند و هنگامي كه آثارش را ميديدند او را تشويق ميكردند تا اين هنرمند خودآموخته، به راهش ادامه دهد.
«من از كودكي به نقاشي علاقهمند بودم و هرگاه فرصتي پيدا ميكردم حتي سر كلاس درس هم نقاشي ميكشيدم. بچهها نقاشيهاي مرا دوست داشتند و آنها را از من ميگرفتند.»
پدر احمد كه اشتياقش را به نقاشي ميبيند او را نزد «خردمند» كه از شاگردان كمالالملك بود ميبرد تا بلكه وي بتواند در آنجا نقاشي را آموزش ببيند اما هنگامي كه وي كار اسفندياري را ميبيند، شگفتزده شده و او را راهنمايي و تشويق ميكند تا در دانشكده هنرهاي زيبا رفته و آزمون دهد.
«در آن زمان هر كس ميخواست در دانشكده هنرهاي زيبا درس بخواند بايد آزمون عملي ميداد؛ من هم در اين آزمون شركت كردم، «ويشكايي» كه 10 سال در مدرسه كمالالملك كار كرده بود نفر اول شد، من نفر دوم شدم و «يكتايي» نفر سوم شد.»
اسفندياري در سال 1325 در «نمايشگاه هنرهاي زيباي ايران» شركت كرد كه نخستين نمايشگاه در زمينه هنرهاي تجسمي هنرمندان معاصر بود و در سال بعد نيز از دانشكده فارغالتحصيل شد.
«مرحوم فربد تصميم گرفت كه چند نفر از كساني كه در دانشكده درس نقاشي ميخواندند انتخاب كرده و به فرانسه بفرستد؛ «شيخ» كه از شاگردان كمالالملك بود به همراه «سهراب سپهري»، «محمد تجويدي» و مرا به فرانسه فرستاد. ما در محله «مون پارناس» زندگي ميكرديم. من كمتر با كسي دوست ميشدم و تقريبا گوشهگيرتر از ديگران بودم و سپهري مرا تشويق ميكرد تا بيشتر بگردم و با افراد بيشتري دوست بشوم تا بتوانم پيشرفت كنم. ما چند وقتي در آنجا بوديم و در واقع با هنر و سبك هنري در غرب آشنا شديم.»
آثار اسفندياري بيشتر با موضوعات طبيعت و به سبك امپرسيونيست و پستامپرسيونيست است اما باوجود آنكه وي از سبك نويني بهره ميبرد اما حقيقتا سعي ميكرد تا به آثارش رنگ و لعاب ايراني بدهد.
«در دهه 40 قرار شد در كاخ گلستان تمام هنرهاي ايراني را مثل قالي و قاليچه، زريبافي، كاشيكاري، معرق، مينياتور و... به نمايش بگذارند. از ما هم خواستند تا در اين نمايشگاه شركت كنيم؛ من در آنجا فكر كردم بايد آثاري به وجود بيايد كه ضمن نوآوري بتواند ارتباطي ميان هنرهاي جديد و قديم برقرار كند. يادم هست كه «هانيبال الخاص» هم در اين نمايشگاه حضور داشت. من در آن زمان كارهايي به سبك آبستره خلق كردم؛ يكي از كارهايم با موضوع «ايلات و عشاير ايران» بود كه بسيار هم مورد توجه قرار گرفت. كارهايي هم داشتم كه از نقش و نگار قالي، كاشي و در واقع هنرهاي خاص ايراني، الهام گرفته بودم. من اعتقاد داشتم كه آثارم بايد از تنوع خاصي برخوردار باشد.»
آثار اسفندياري در هر دورهاي متفاوت است ولي طبيعت، گل و گياه و تعدادي هم پرتره تم اصلي آثار او را تشكيل ميدهد. غالب رنگهايي كه در نقاشيهايش استفاده ميكند سرد است و بيشتر كارهايش را با رنگ آبي، زرد و قهوهاي ميتوان مشاهده كرد. كارهايي كه بعد از انقلاب اسلامي انجام داده نيز تداعيكننده روزهاي خاص جنگ و انقلاب است.
خانه او هماكنون گالري زيبايي است از آثاري كه نقش و نگارههاي عمر اين استاد شيدا را بر سينه خود حك كرده است.
بهمنماه 1390